قوله تعالى: إنْ یدْعون منْ دونه إلا إناثا الآیة عزیز است و عظیم، خداى یگانه و کردگار داننده، تاونده با هر کاونده، و بهیچ هست نماننده. بى‏شریک و بى انباز، و بى‏نظیر و بى‏نیاز. چنو کس نه، و هیچ کس بجاى او بس نه. در کردگارى قدیر، و در کاررانى بى‏مشیر، در پادشاهى بى‏وزیر، و در خدایى بى‏نظیر. آفریننده جهانیان، و دارنده همگان، دشمنان و دوستان. احوال بندگان را مدبر، و کار عالم را مقدر. نه در تدبیر او سهو آید، نه در تقدیر او لغو آید. هر کسى را بر آنجاست که وى نشاند، و هر دلى را آن نثار که وى فشاند. هر یکى بر آن رنگ که وى رشت، و در هر دل آن رست که وى کشت. یکى را بآب عنایت شسته، و بمیخ قبول وابسته، و چراغ معرفت وى از نور اعظم بر افروخته، و راهش روشن کرده. یکى را بتیغ هجران خسته، و بمیخ رد وابسته، و نموده شیطان برو آراسته، و بر پى بتان داشته، و از وى این خبر بازداده که: إنْ یدْعون منْ دونه إلا إناثا، و إنْ یدْعون إلا شیْطانا مریدا. لعنه الله.


عجب کاریست! کسى تراشیده خویش پرستد، یا مصنوع خویش بمعبودى گیرد، اگر بغیر الله معبودى روا بودى، کافر معبود بت بایستى، نه بت معبود کافر.


زیرا که بت مصنوع کافر است، و وى صانع، و صانع معبود باید نه مصنوع. چون کافر که صانع بت است، و با عقل و اختیار است، دعوى معبودى نمیکند، محال بود بتى را که نه حیات دارد، و نه سمع، و نه بصر، نه عقل، نه اختیار، که معبود بود.


در ابتداء اسلام بر کافران هیچ چیزصعب‏تر از آن نبود که مصطفى (ص) گفتى: خداى عالم یکیست، کردگار جهانیان یکى است. ایشان میگفتند: أ جعل الْآلهة إلها واحدا إن هذا لشیْ‏ء عجاب. چیزى بس عجب است آنچه محمد (ص) میگوید، که خداى یکیست، یک خداى کار همه جهان چگونه راست دارد؟ ما را در مکه سیصد و شصت بت است، و کار مکه تنها راست نمیتوانند داشت.


رب العزة ایشان را بحجت جواب داد، گفت: و هو الذی خلق اللیْل و النهار و الشمْس و الْقمر. او خداوندى است که شب تاریک آفرید، و روز روشن، و آفتاب درخشنده و ماه تابنده رخشنده، شب یکى تاریکى او همه عالم را بسنده، روز یکى روشنایى او همه عالم را بسنده. آفتاب یکى طباخى او همه عالم را بسنده. ماه یکى صباغى او همه عالم را بسنده. چه عجب اگر خالق یکى و قدرت او همه عالم را بسنده، و علم وى هر جایى رسنده: أ أرْباب متفرقون خیْر أم الله الْواحد الْقهار؟


خواجه‏اى مخلوق که بنده‏اى دارد، و ملک وى بود، نه روا باشد که آن ملک وى شود، چنانستى که رب العزة گفتى: بت ملک من، و زمین ملک من، ملک من در ملک من، چون بود انباز من؟ چندین جایگه در قرآن از عیبهاى بتان برگفته، و بى صفتى در ایشان نشان کرده که:أ لهمْ أرْجل یمْشون بها أمْ لهمْ أیْد یبْطشون بها أمْ لهمْ أعْین یبْصرون بها الآیة. کسى که صفت کمال ندارد خدایى را چون شاید؟ جاى دیگر گفت: إن الذین تدْعون منْ دون الله لنْ یخْلقوا ذبابا و لو اجْتمعوا له. جایى دیگر گفت: إنْ تدْعوهمْ لا یسْمعوا دعاءکمْ. اگر بوقت درماندگى کافر بت را خواند، بت آن دعاء وى نشنود، و لوْ سمعوا ما اسْتجابوا لکمْ! ور صورت بستى که بشنیدى، نتوانستى که اجابت کردى.


حصین خزاعى پدر عمران حصین روزى پیش مصطفى (ص) در آمد، و آن روز هنوز مشرک بود، رسول خدا گفت: یا حصین! کم تعبد الیوم الها؟


امروز چند خداى دارى؟ حصین گفت: هفت دارم، یکى بر آسمان، و شش در زمین. گفت: «فایهم تعده لیوم رغبتک و رهبتک؟


روز رغبت و رهبت را و روز حاجت و ضرورت را کدامیکى دارى؟ چون نیازت بود و اندوهت بود کدام یکى را خوانى؟ و کاشف غم و قاضى حاجت کدام یکى را دانى؟ گفت: الذى فى السماء، آن یکى که بر آسمانست.


و لأضلنهمْ و لأمنینهمْ الآیة حوالت اضلال که بر ابلیس آمد از روى سبب آمد، ور نه ابلیس را خود ابلیس که بود، بلى وسوسه مینماید که پیشه وى اینست، آن گه از پى وسوسه رب العزة ضلالت آفریند. که ضلالت و هدایت و سعادت و شقاوت از خدا است: منْ یهْد الله فهو الْمهْتد و منْ یضْللْ فلنْ تجد له ولیا مرْشدا.


آن گه عاقبت و سرانجام و مآل و مرجع هر دو فرقت یاد کرد، قسم ضلالت ر گفت: أولئک مأْواهمْ جهنم، و قسم هدایت را گفت: سندْخلهمْ جنات تجْری منْ تحْتها الْأنْهار خالدین فیها أبدا، وعْد الله حقا.